٭
پست جدی:
وقتی توییتر تازه راه افتاده بود، بعضی از خوانندههای اینجا اصرار پشت اصرار که کوچ کن به توییتر و تو توییت مینوشتی وقتی توییت مد نبود و از این حرفها. اون موقع اینجا یکی از معروفترین وبلاگهای فارسی بود. یادمه آخرین باری که مجموع اعضای فیدهاش رو شمردم، بالای ۲۰ هزار بود. این مال وقتیه که هنوز گوشی هوشمند وجود نداشت و جامعهی مخاطب اینترنتی خیلی کوچیکتر از اینها بود. یا طبق اون شوخی خیلی بامزه، ۲۰ هزار نفر اون موقع معادل ۵۰۰ هزار الان بود. بگذریم.
اون زمان نشنیده گرفتم. همون موقعش هم حس میکردم که دست توی این مدل نوشتن زیاد شده و حجم بالای محتوای بیکیفیت، سلیقهی مخاطبها رو پایین آورده بود. بعدش هم روی یه سری چیز درسی و کاری متمرکز شدم و کلاً وبلاگنویسی از سرم افتاد. تا اینکه بعد از سالها دیدم توییتر چه محوریتی پیدا کرده و هر اکانت فوقبیمزهای دیگه راحت ۱۰۰ هزار فالوور داره و با دزدی از آرشیو این وبلاگ و اون وبلاگ واسه خودش برو و بیایی به هم زده. اعتراف میکنم که اون زمان خیلی پشیمون شدم که چرا با تغییرات زمان همراه نشدم و از اون سرمایهی اجتماعی که به کمک عامهپسند جمع شده بود استفاده نکردم.
اما امروز با قطعیت میگم که خیلی خوشحالم این اتفاق نیفتاد. اون میزان شهرت یه جور وابستگی به نظر مخاطب رو به دنبال داره که آدم رو به جاهای خوبی نمیبره. بعد از یه مدت به خودت میای و میبینی برای خوشآمد یه سری مخاطب که ۱۸۰ درجه باهات زاویهی فکری دارن و احتمالاً آدم هم حسابشون نمیکنی، داری حرفهایی رو میزنی که ذرهای بهشون اعتقاد نداری.
11:57 PM