home
archive etc.
ارسال گل به ایران با پیکادو |
June 30, 2005
........................................................................................ June 28, 2005
٭
........................................................................................- بالاخره به کی رأی دادی؟ - من دبیسیچل کردم به احمدینژاد رأی دادم. - اِ؟... اتفاقاً منم دبیسیچل کردم، ولی رفسنجانی دراومد... عجیبه ها! *** [حیف که نمیتونم برای من کامنت بذارم، وگر نه جوابتون رو میدادم.] 10:43 PM June 27, 2005
٭
........................................................................................لذت پریدن از خواب با صدای زنگ تلفن مزاحم را نمیشود با هیچچیز عوض کرد. این زنگها به تو یادآوری میکنند که هنوز هم برای دیگران، بهانههایی برای خوشبودن وجود دارد. 10:28 PM June 26, 2005 ........................................................................................ June 25, 2005
٭
........................................................................................قانون نودم: اگر فوتبالیست شدید، هیچگاه "تف" نکنید. شک نداشته باشد که در آن لحظه، کلوزآپ شما دارد از تلویزیون پخش میشود. [و به یاد داشته باشید که در هر زمان، فقط یک استثنا مانندِ رونالدینیو پیدا میشود که آن هم شما نیستید.] 10:30 PM June 24, 2005 ........................................................................................ June 23, 2005
٭
........................................................................................فکر نمیکردم هنوز هم پدرهایی پیدا شوند که موقع بیکاری، از بچههای کوچکشان بپرسند: "منو بیشتر دوست داری یا مامانتو؟" باید باور کرد... هنوز هم چنین احمقهایی وجود دارند. 10:33 PM June 22, 2005
٭
........................................................................................- برای چه کاری مزاحم شدی عزیزم؟ - برای طالع این ماهاَم. - خب ببینم، متولد چه ماهی هستی؟ - تیر. - توی همین ماه منتظر یه مهمونی باش. راستی... از طرف دوستات هم هدیه میگیری. - خسته نباشید. - سلامت باشید. 10:13 PM June 20, 2005 ........................................................................................ June 19, 2005
٭
........................................................................................- مامان؟ آدما چرا الان خوشحالن؟ - آخه ایران رفته جام جهانی عزیز دلم. - یعنی منم میرم جام جهانی؟ آخه منم ایرانم دیگه. - نه، فقط تیم فوتبال میره اونجا... قربون پسر شیرینزبونم بشم. - فوتبال چیه؟ - فوتبال یه بازیه که چند نفر با هم توپبازی میکنن... درست مثل خود بانمکت ! - جام جهانی کجاست؟ - کجاست نه، باید بگی چیه قند عسلم. - جام جهانی چیه؟ - چند تا تیم فوتبال از کشورای مختلف جمع میشن یهجا و با هم مسابقه میدن. - مامان من بزرگ شدم میخوام برم جام جهانی. - ... - ... ... [تا وقتی که بخواین اینجوری به سؤالات بچه جواب بدین، همینطور یهریز ازتون سؤال میکنه. من معتقدم بچه فقط و فقط به یک دلیل این سؤالات رو میپرسه: خودش رو لوس کنه و بگه من کنجکاوم. بچه رو باید اینجوری تربیت کرد:] - مامانی؟ - به من نگو مامانی... هان؟ - چرا آدما الان خوشجالن؟ - منم مث تو، از کجا باید بدونم؟ - پس چرا... - بسه دیگه خودت رو لوس نکن. [حال کردین انصافاً؟ کاری داشت؟] 10:07 PM June 18, 2005
٭
........................................................................................[حوزهی رأیگیری، قبل از ضبط مصاحبه] - ببخشید خانوم، میشه با شما مصاحبه کنیم دیگه؟ - خب... امم... بله... - خب پس شما لطفاً اون روسریتون رو بکشید عقبتر، آقای فلانی شما اون ماتیک رو بیارید... [زیر لب: ای بابا... ناخوناشم که کوتاهه.] خانوم فلانی از ناخون مصنوعیا چیزی مونده؟... [زیر لب: آخه من نمیدونم این چه مانتوی گل و گشادیه این پوشیده] به آقافلانی هم بگید چند تا سنجاققفلی برداره بیاره یه کم مانتوی ایشون رو از عقب بگیریم تا بلکه یه کم از جلو تنگ به نظر بیاد، به فلانی هم بگید... - اوا آقا این کارا دیگه واسه چیه؟ - خواهرم اسلام، اسلام در خطره. *** [توی این انتخابات تا جایی که من دیدم، حتی با یک نفر آدم چادری هم مصاحبه نکردن.] 12:33 AM June 17, 2005
٭
........................................................................................... از اونایی بود که وقتی بعد از سؤالشون میگی: "سؤال خوبی بود."، بهقدری ذوق میکنن که یادشون میره جواب رو ازت بپرسن. 3:10 AM June 15, 2005
٭
........................................................................................- یه لحظه ساکت... فکر کنم این جملهای رو که داره میگه، "چنین گفت نیچه" گفته... - آخه تو اصلاً یک کلمه از "چنین گفت نیچه" رو میفهمی الکی حرف میزنی؟ - بیچاره، من کتابای گرونتر از اینشم میفهمم، "چنین گفت نیچه" که هیچه. 1:55 AM June 13, 2005
٭
........................................................................................- خب... دیدیم که ایرانیها حماسه آفریدن و با حمایت خودشون، تیم خودشون رو راهی جام جهانی کردن. به نظر شما حماسهی بعدی این ملت کجا شکل میگیره؟ - توی آلمان، که اونجا هم به کمک دعای خیر همین مردم... - نه... ببین، یهکم زودتر از اون... - منظورتون ژاپنه؟ - شما رأی میدین؟ - آهان! 10:24 PM June 10, 2005
٭
........................................................................................- شغل شریفتون؟ - من رادیولوژ هستم. - خیلی ممنون... و شما؟ - من میکروبیولوژم. - شما چطور؟ - من نوستالژ هستم. 10:28 PM June 09, 2005
٭
........................................................................................قانون بیست و هفتم: کسی که نامزد ریاست جمهوری شود، حتما ریگی به کفشش دارد: رئیسجمهورهای واقعی در تاکسیها هستند. 10:19 PM June 08, 2005
٭
........................................................................................آیا انسان میتواند از چیزی که ندارد استفادهی ابزاری کند؟ . . . . . . . . . . . . . . . . . بله، برای مثال میتوان به گداهایی اشاره کرد که از عضو قطعشدهی بدنشان استفادهی ابزاری و کسب درآمد میکنند. 10:30 PM June 07, 2005
٭
........................................................................................یک راهنمایی کوچک برای انتخاب اسم توی بیشتر دبستانها (کلاس اوّل) یه رسمی وجود داره: وقتی که اسم کسی از توی حرفهای خوندهشده دراومد، معلّم بهش جایزه میده. و هر چقدر حروف اسم در درسهای جلوتر باشه، این جایز دیرتر به دست بچّهی بینوا میرسه. خب... همونطور که میدونید، حرف "ث"، توی درس "دندان و لثه"، جزو دروس آخر کتابه. کسایی که توی اسمشون این حرف وجود داشته باشه، مسلماً آخرای سال اون جایزهی بیارزش رو میگیرن. ولی همون جایزهی الکی، کلی تو روحیهی بچه اثر مثبت میذاره. برای همین سعی کنید اسم بچههاتون رو طوری انتخاب کنید که حرف "ث" توش نباشه. مثلاً میثم. 10:01 PM June 06, 2005
٭
........................................................................................موقعی که ما دبستان بودیم، بزرگترین جرمی که میشد مرتکب شد، گوشدادن به آهنگهای ابی بود. الآن، بچههای دبستانی را میبینم که با بیتفاوتی خاص حرفهایها، از روابط جنسیشان میگویند. 9:39 PM June 05, 2005 ........................................................................................ June 03, 2005
٭
........................................................................................هیچوقت نتوانستهام کتابی را که از کتابخانه میگیرم، تمام کنم. موقع خواندن، همهی حواسم پیش خوانندههای قبلی و بینیهایی است که با کتاب پاک کردهاند. 10:08 PM June 02, 2005 ........................................................................................ June 01, 2005
٭
........................................................................................اولین بچهام که به دنیا بیاد، از کتاب نامهای پارسی (ایرونی؛ و نه ایرانی.) اسمی مثل "ئیم خوش ئت" انتخاب میکنم و میذارم روی بچهی بدبختم، فقط برای اینکه بگم من با این حکومت مشکل دارم. 10:07 PM
|