home
archive etc.
ارسال گل به ایران با پیکادو |
May 21, 2006
٭
........................................................................................شیش سال پیش یکی بهم گفت: "شعرگفتن خيلی آسونه، کافيه فعل هر جمله رو بياری اولش." اون موقع، فکر ميکردم چه جملهی احمقانهای گفته... اما احمقتر از اون، من بودم که جواب دادم: نه ... اينجوريا هم نيست!" 7:06 PM May 16, 2006 ........................................................................................ May 14, 2006
٭
........................................................................................"انقدر گرسنهم که میتونم یه گااااو رو درسته قورت بدم!" اگر هر کدوم از سریالهای خانوادگی شبکهی دو رو دیده باشین، حتماً این جملهی شاهکار رو هم توی اونها شنیدهاین. این رو "آقای خونه" میگه؛ وقتی که بعد از "یک روز کاریِ سخت"، برگشته به کانونِ گرم "منزل". استفاده از صنعت مبالغه توی این جمله، منجر به قابل درکشدنِ هرچهبیشتر اون شده. همچنین وقتی که مصوّتِ "آ" رو در کلمهی "گاو" میکِشه، از طریق فرمالیسم و اینجور حرفهای فرهنگی، ساختار، وسیلهای میشه برای انتقال پیام، به بهترین وجه ممکن؛ طوری که حتی میتونین اندازه گاو رو هم مجسّم کنین. شبکهی دو خیلی خوبه. 8:39 PM May 13, 2006
٭
........................................................................................احساس میکنم خیلی آدم نیکوکاری اَم. به خاطر اینکه از الآن، دارم به نویسندههای زندگینامهم در آینده، کلی سوژهی ناب اهدا میکنم. [خواهش میکنم!] 4:04 PM May 12, 2006
٭
........................................................................................گفت: "دَر وَکِردی" گفت: "من حالِم بد بید" گفت: "میزنم تو مُخِتا" گفت: "لطف فرمودین" گفت: "ببخشید؟" گفت: "بله؟" گفت: "ویرگولنسج" گفت: "سلام چطوری؟" ... و ناراحتکنندهترین قسمت، این بود که همهی اینها را جدی میگفت. 6:32 AM May 10, 2006 ........................................................................................ May 09, 2006 ........................................................................................ May 08, 2006
٭
........................................................................................نمیفهمم چرا وقتی یه نفر میمیره، همهی اطرافیان سعی میکنن اون رو قدیس نشون بدن... که فلانی اون شب فلان خواب رو دیده بود و فلان موقع به فلان کس فلان چیز رو گفته بود که یعنی من فلان روز میمیرم و... ای بابا! اصلاً به من چه بابا... الکی هی حرص میخورم؛ برای قلبم هم خوب نیست فکر کنم! 6:21 PM May 06, 2006
٭
........................................................................................دوست عزیز! واژههای "مشما" و "نایلکس"، بهاندازهی کافی مشمئزکننده هستند؛ لطفاً با افزودن واژهی "کیسه" به اول آنها، خرابترشان نکنید. مچکّرم. 6:37 PM May 05, 2006
٭
........................................................................................- میشه ساکت شی؟ صدات خیلی ضایهست! [ضایع است] - از قیافهی تو بهتره. در گفتوگوی بالا چه آرایهای به کار رفته؟ *** فرهنگ یعنی همین... یعنی اینکه توی جروبحثهاتون هم آرایه بترکونین. 10:14 PM May 04, 2006
٭
........................................................................................رازی نه... سازی نه... آوازی نه... همرازی نه... همآوازی؟ همآوازی نه... نه... دمسازی نه... قافیهای نه... آهان!... آغازی نه... سرآغازی نه... سرآغازی نه... سرآغازی... اممم... [سوت] پروازی نه... همپروازی نه... [کاش بیتربیت بودم] قافیهسازی نه... چرا!... ساز! قافیهساز! چرخسازی نه... لولهسازی نه... دوچرخهسازی نه... عینکسازی نه... داروسازی نه... مجسمهسازی نه... [خدایا شکرت!] 5:30 PM May 02, 2006
٭با ترسولرز اومده پیش من و میگه: "ببین... تو کدوم مهدکودک میرفتی؟"
........................................................................................میگم: "فلان مهدکودک!" میگه: "ئه! من هم همونجا میرفتم!" میگم: "بهبه! حالا از کجا فهمیدی که منم اونجا میرفتم؟" میگه: "هیچی... یکی از عکسهای اون موقع رو نگاه میکردم که یهنفر توش بود، بعد خیلی تابلو بود که تویی!" میگم: "آهان! خیلی باحاله ها! من الآن واقعاً شگفتزده شدم!" میگه: "اممم... ببین... اون دختره رو یادته؟ همون که فلانشکلی بود و اینا... میخواستم ببینم خبری، آدرسی، شمارهای، چیزی..." 5:14 PM May 01, 2006
٭
........................................................................................یکی از شاعران برجستهی معاصر، در این قطعهی زیبا، رنج و محرومیت یک خانواده را بهخوبی تصویر کرده: شام بادمجان داشتیم گوشت هم بود هر نفر یک تکه اما ما باز هم میخواستیم یکی دیگر از شعرای معاصرمون هم در این قطعهی عاشقانه، سرسپردگی محضش رو در برابر معشوق بهزیبایی عنوان کرده: یادت نره دوسِت دارم خیلی دلم تَنگه برات دار و ندارمو بگیر مال خودت، مال بابات 6:00 PM
|