٭
- بسم الله الرحمن الرحیم. به نام خدا. جوانی هستم بیست و هشت ساله. در بچگی در خانوادهای از طبقهی محروم جامعه متولد شدم. پدرم در همان آغاز کودکی مرا سر کار فرستاد. بعد از مدتی، وقتی خوشبختی را در کار سخت نیافتم، به مدرسه رفتم، در آنجا به علت سن زیادمْ مدام مورد تمسخر همکلاسان قرار میگرفتم، هنوز کلاس چهارم دبستان را تمام نکرده بودم که پدرم فوت کرد. مرگ او ضربهی روحی شدیدی را به من وارد کرد. در آن سالها. تموم شد؛ آقایون، خانمها برای شنیدن بقیهی داستان لطفاً کمک کنید...
10:09 PM