٭
از اینایی که تا دیپلمشون رو گرفتن میپرن زرتی عروسی میکنن که بدم میاد، از لفظ ِ «دم بخت» که بدم میاد، از اینایی که تو خیابون واستادن و تا میخوای با ماشین از یه جا رد بشی شروع میکنن به اصطلاح خودشون فرمون میدن که بدم میاد، از کامران و هومن که بدم میاد، از ملیلهدوزی و منجوقدوزی هم که بدم میاد [یکی لطفاً برام توضیح بده که هر کدومشون چی هستن]، کلمههای اخوی و ابوی و آبجی و همشیره و عیال و دوماد و خار شوئَر و اینا هم که اصلاً هیچی، قسمهایی مثل به امام و این تن بمیره که البته جای خود دارن؛
از اینایی که تا یهدونه تیشرت آدیداس خریدن میرن و توی کامیونیتی ارکاتش عضو میشن که بدم میاد، [آخه خره؛ میری تیشرت رو میخری که توی کامیونیتیش عضو شی؟]، از این دخترای دم بختی که از هر انگشتشون صدتا هنر میباره که بدم میاد، از اینایی که به سوسک میگن سوکس که بدم میاد... [فکر کنم اینا همونایی باشن که به کنترل میگن کنتلر و به میلیون میگن میلون (meylun)]
خلاصه هر جوری که حساب میکنم میبینم از همهچی بدم میاد.
6:29 PM