٭
آنچه شما نمیدانید، بهدستور استاد
مریم عزیز:
۱- سالها پیش، یهبار مدرسه بردمون اردو. شب، توی راه، تشنگی غالب شده بود و همه لهله میزدن. یکقطره آب هم توی ماشین نبود. بعد وقتی همه خوابشون برد، من یک بطری آبمعدنی از توی ساکم درآوردم، و با ولع هر چه تمامتر زدم تو رگ. احساس عذاب وجدان این کار، نه اون موقع، که دوسهروز پیش یقهم رو گرفت. اون موقع اصلاً حالیم نبود چه غلطی کردم.
۲- یکی از کارهایی که همیشه ازش نفرت داشتم، تفکردن بوده. وقتی میدیدم که ملت توی خیابون راهبهراه تف میکنن و انگار نه انگار، گفتم لابد چه لذتی داره... برای همین، یه بار که داشتم از یه جای خلوت رد میشدم، آروم رفتم کنار دیوار، دور و بر رو بررسی کردم که کسی نباشه، تف کردم، و فرار. از خودم خجالت کشیده بودم.
۳- بچگیها، علیرغم اصرار اطرافیان، شلوار "آستینکوتاه" نمیپوشیدم. استدلالم برای این کار رو هم نمیتونم توضیح بدم. در حد ناموس و اینها بود.
۴- دوم دبستان، خیلی به اندی علاقه داشتم.
۵- از آینه میترسم.
پنجتای بعدی:
از زندگی،
راز،
خارج از کنترل،
گلنسا،
The Lonely Shepherd
9:18 PM