٭
اتاقی را تصور کنید که یک باجناق داخلش نشسته؛ به اضافهی چندتا بچهی قد و نیمقد. جلوی باجناق ظرف هندوانه است و جلوی بچهها تخمه. تلویزیون هم مسابقهی فوتبالی را نشان میدهد که یکی از بازیکنانش علی دایی است.
نیمه تمام میشود و دوربین روی علی دایی زوم میکند که دارد از زمین خارج میشود. باجناق کانال را عوض میکند. شبکهی دو در حال پخش صحنههای جالب بازیهای قدیمی است: علی دایی میپرد و با سر گل میزند.
باجناق [نیازی به این نیست که بگم لحن خورشتی رعایت بشه]: "نمیدونستیم علی دایی هم بَدَل داشته بید."
حالا بیا و بچهها رو از کف زمین جمع کن...
متنی که خواندید، بخشی از فیلمنامهی "یک روز با یک خانوادهی خورشتی" است که شاید روزی نوشتمش.
6:00 PM