٭
وقتی یک قدم جلوتر از من راه میرفتی، تازه سایههایمان میشد همقدِ هم.
یه ژانر داستان هست که جملهی بالا یا مشتقاتش توی اون به کار میره. موضوعش هم یه دختر و پسر دانشجوان که چه میدونم... عاشق هم میشن و با هم اطراف دانشگاه [معمولاً دانشگاه تهران] میگردن. به این وسیله خواستم نفرت خودم رو از اینجور داستانها اعلام کنم.
[جملههه رو از خودم درآوردما...]
11:12 PM