٭
رضا وارد آمریکا شد. به سرعت یک ماشین رنت کرد که تا کمپس درایو کند چون آن روز کسی نمیتوانست به او راید بدهد. لازم به ذکر است که در راه یک استاپ هم داشت تا کافی بگیرد. ماشین را که پارک کرد تا به آفیس برود، در راه ادوایزرش را دید. آنها در مورد پیپر جدیدی که قرار بود پابلیش کنند یک اسمالتاک داشتند. در تمام طول صحبت، رضا خداخدا میکرد که ادوایزرش او را پوش نکند که ددلاین را جلو بیندازد.
11:55 PM