پرونده‌ی دهم با شعار «پرونده برای هیچ‌کس صبر نمی‌کند» آغاز به کار کرد.

از وقتی لامپ دستشویی سوخته، معنی همه‌چیز برام عوض شده.

آه ای مسافر تمام جاده‌ها
چه ناشیانه کوچ می‌کنی...

نوستول: یویو

نزدیک‌های جایی که باید از تاکسی پیاده می‌شد، چک‌پول ۵۰هزار تومانی را درآورد و به راننده گفت تنها اسکناسی است که دارد. راننده زیر لب غرغرکرد و چک‌پول را به حامد پس داد. حامد چک‌پول را رو به مسافرهای دیگر گرفت و از آن‌ها خواست که خردش کنند. هیچ‌کس آن‌قدر پول نقد نداشت. آخر سر یکی از مسافرها کرایه‌ی حامد را به راننده داد و حامد به او گفت که وقتی پیاده شوند، در اولین مغازه چک را خرد می‌کند و پول طرف را می‌دهد. فرد نیکوکار گفت که لازم نیست و حامد می‌تواند بعدها این پول را در صندوق صدقات بیندازد.
در همین حال برقی شیطانی در چشمان حامد درخشید و در دلش گفت: «کور خوندی... من زرنگ‌تر از این حرفام...»
و پیاده شد.

«۳۰ سیب سبز هدیه‌ی همراه اول به مشترکین خوش‌حساب به شادباش ۳۰ بهار»

یعنی ممکنه سیب سبز استعاره از اسکناس هزارتومنی باشه؟

بعضی خوانندگان از ان خواسته بودند:

روزی که از دانشگاه کاملاً فارغ‌التحصیل بشم، میرم یکی از دستشویی‌هاش، هیچ‌چیز رو نمی‌شورم، و بلند میشم و میرم.

چهار پنج سال پیش یه جایی تو دیوار بود که توش پنبه ریخته بودن و نوشته بودن «منتظر خلاقیت‌های شما». هنوزم همون‌جوریه.

عشق‌بازی پیرزن‌ها و پیرمردها با دستگاه‌های ATM...

دقیقاً از چه زمانی مردم با اسکناس به عنوان سکه‌ی طلا برخورد کردند و اسکناس‌های بدون گوشه را فاقد اعتبار دانستند؟

شب از نیمه نگذشته بود که پرونده‌ی نهم منتشر شد. منتظر پرونده‌ی دهم باشید.

آقا اونایی که تموم کرده‌ن چی کار کنن؟ برن بهشت زهرا.
مفهوم رو برسونه کافیه؟
ما آقا؟ خودش فهمید.
اگه یکی این رو خراب کنه و اون‌یکی رو خوب بشه تأثیر مثبت داره؟
خوبه خودتو جا نذاشتی.

نگذارید این گنجینه‌ها از خاطر برود...

در مورد استفاده از توطئه‌ی بلاگ‌چرخان گوگلی، از طرف من مشکل اجازه‌ش حل شد.

در همین رابطه می‌توان به تصویری اشاره کرد که صورت‌های فلکی در گذشته می‌ساخته‌اند و امروز به علت نابودی برخی از ستاره‌ها تغییر کرده است.